برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, | 16:37 | نویسنده : میلاد |

نهضت امام حسین(ع) یک انقلاب بود و نه انفجار
یکی از مسائلی که در مورد نهضت امام حسین(ع) مطرح است این است که آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار (یک عمل ناآگاهانه و حساب ـ نظیر انفجارهائی که برای برخی از انسانها پیدا می شود بطوریکه در شرایطی قرار می کیرد که در حالی که هرگز نمی خواهد فلان حرف را بزند، ولا یکمرتبه می بیند ناراحت و عصبانی می شود و از دهانش هر چه که حتّی دلش هم نمی خواهد بیرون بیاید، بیرون می آید) بود؟ اسلام، به انقلاب انفجاری ذرّه ای معتقد نیست. اسلام، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است. جریان امام حسین(ع) نیز یک کار ناآگاهانه و یا یک انقلاب انفجاری نبود! گفته های خود امام حسین(ع) ـ که نه تنها از آغاز این نهضت بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع می شود ـ، نامه هایی که میان او و معاویه مبادله شده است و .... نشان می دهد که این نهضت در کمال آگاهی بوده، انقلاب است امّا نه انفجار. انقلاب هست ولی انقلاب اسلامی نه انفجاری.

 


انتخاب و آزادی
از جمله خصوصیّات امام حسین(ع) این است که در مورد فرد فرد اصحابش اجازه نمی دهد که قیامشان حالت انفجاری داشته باشد؟ چرا که امام (ع) در هر فرصتی می خواهداصحابش را به بهانه ای مرخّص بکند. هی به آنها می گوید :آگاه باشید که اینجا آب و نانی نیست، قضیّه خطر دارد. حتّی در شب عاشورا نیز با زبان خاصّی با آنها صحبت می کند:

" من اصابی از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی از اهل بیت خودم فاضلتر سراغ ندارم. از همهء شما تشکّر می کنم ، از همه تانممنونم. اینها جز با من با کسی از شما کاری ندارند. شما اگر بخواهید بروید و...."

امام (ع) همه راه ها را نیز نشان می دهد؛ تاریکی شب، برداشتن بیعت از دوش اصحابشان و ... ، یعنی فقط آ زادی و انتخاب. باید در نهایت آگاهی و آزادی و بدون اینکه کوچکترین احساس اجباری از ناحیهء دشمن یا دوست بکند، امام(ع) را انتخاب کنید. این است که به شهدای کربلا ارزش می دهد.

 


ماهیّت عکس العملی منفی ِ نهضت
قیام امام حسین(ع) از آن پدیده های چند ماهیّتی است، چون عوامل مختلفی در آن تأثیر داشته است. مثلاً یک نهضت می تواند ماهیّت عکس العملی داشته باشد، یهنی صرفاً عکس العمل باشد؛ می تواند ماهیّت آغازگری داشته باشد. اگر یک نهضت ماهیّت عکس العملی داشته باشد، می تواند یک عکس العمل منفی باشد در مقابل یک جریان.
یکی از عواملی که به یک اعتبار (از نظر زمانی) اوّلین عامل است: عامل تقاضای بیعت(با یزید) است، این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست، امضا کردن سنّتی است که برا ی اوّلین بار به وسیلهء معاویه می خواست پایه گذاری شود. در اینجا آنها از امام حسین(ع) بیعت می خواهند، یعنی از ناحیه شان یک تقاضا ابراز شده است؛ امام حسین(ع)  نیز عکس العمل نشان می دهد، یک عکس العمل منفی. بیعت می خواهید؟ نمی کنم.
عمل امام حسین (ع) عملی منفی، امّا از سنخ تقواست، از سنخ این است که هر انسانی در جامعهء خویش مواجه می شود با تقاضاهائی که به شکلهای مختلف، به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب از او می شود و باید در مقابل آنها بگوید: نه، یعنی "تقوا".

 


ماهیّت عکس العملی مثبتِ نهضت
عامل دیگری هم در اینجا وجود داشت که باز ماهیّت نهضت حسینی از آن نظر، ماهیّت عکس العملی است ولی عکس العمل مثبت نه منفی.

معاویه از دنیا می رود. مردم کوفه ای که در بیست سال قبل از این حادثه، لااقل پنج سال علی(ع) در این شهر زندگی کرده است و هنوز آثار تعالیم و تربیت علی(ع) به کلی از میان نرفته است ( البتّه خیلی تصفیه شده اند، بسیاری از سران، بزرگان و مردان اینها: حُجر بن عُدی ها، عَمرو بن حمق خُزاعی ها، رُشَید هَجَری ها و میثم تَمّارها ار از میان برده اند برای اینکه این شهر را از اندیشه و فکر علی، از احساسات به نفع علی خالی بکنند؛ ولی باز هنوز اثر این تعلیمات هست) تا معاویه می میرد، به خود می آیند، دور همدیگر جمع می شوند که اکنون از فرصت باید استفاده کرد، نباید گذاشت فرصت به پسرش یزید برسد، ما حسین بن علی داریم، امام بر حقّ ما حسین بن علی است، ما الآن باید آماده باشیم و او را دعوت کنیم که به کوفه بیاید و او را کمک بدهیم و لااقل قطبی در اینجا در ابتدا به وجود آوریم، بعد هم خلافت را خلافت اسلامی بکنیم.

"کوفه" اصلاً اردوگاه بوده است، از اوّل هم به عنوان یک اردوگاه تأسیس شد. این شهر در زمان خلیفه عمر بن الخطّاب ساخته شد، قبلاً "حیره" بود. این شهر را سعد وقّاص ساخت. همان مسلمانانی که سرباز بودند و در واقع همان اردو، در آنجا برای خود خانه ساختند و لهذا از یک نظر قویترین شهرهای عالم بود.
مردم این شهر از امام حسین(ع) دعوت می کنند، نه یک نفر، نه دو نفر، نه هزار نفر، نه پنجهزار نفر و نه ده هزار نفر بلکه حدود هجده هزار نامه می رسدکه بعضی از این نامه ها راچند نفر و بعضی دیگر را شاید صد نفر امضا کرده بودند که در جمع شاید حدود صدهزار نفر به او نامه نوشته اند.
اینجا عکس العمل امام چه باید باشد؟ حجّت بر او تمام شده است. عکس العمل، مثبت و ماهیّت عملش، ماهیّت تعاون. یهنی مسلمانانی قیام کرده اند، امام باید به کمک آنها بشتابد. اگر هجده هزار نامهء مردم کوفه رفته بود به مدینه و مکّه ( و بخصوص به مکّه) نزد امام حسین(ع)  و ایشان جواب مثبت نمی داد، تاریخ، امام حسین(ع) را ملامت می کرد که اگر رفته بود، ریشهء یزید و یزیدیها کنده شده بود و از بین رفته بود؛ کوفه اردوگاه مسلمین با مردم شجاع، کوفه ای که پنج سال علی (ع) در آن زندگی کرده است و هنوز تعلیمات علی و یتیمهائی که علی بزرگ کرده و  بیوه هائی که علی از آنها سرپرستی کرده است زنده هستند و هنوز صدای علی در گوش مردم این شهر است، امام حسین(ع) جبن به خرج داد و ترسید که به آنجا نرفت، اگر می رفت در دنیای اسلام انقلاب می شد و ...، اینست که اینجا تکلیف اینگونه ایجاب می کتد که همینکه آنها می کویند ما آماده ایم، امام می گوید من آماده هستم.

برگرفته از کتاب حماسهء حسینی، اثر: متفکّر شهید استاد مطهّری



:: موضوعات مرتبط: امامان


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 16:53 | نویسنده : میلاد |

ول زنى كه وجود مبارك پیغمبر اختیار نمود "حضرت خدیجه" چهل ساله بود كه در سن بیست و پنج سالگى با آن مخدره ازدواج فرمود. جناب خدیجه خواهر ابوینى "عوام" پدر "زبیر" است كه اهل تسنن را از عشیره مبشره می‎دانند.

تولد فاطمه(علیهاالسلام) در بیستم جمادى الثانى سال چهارم بعثت در مكه معظمه بوده و این خانم را فاطمه نام نهادند.

"شیخ صدوق" در "معانى الاخبار" از "سدیر صیرفى" از حضرت صادق(علیه‎السلام) روایت می‎كند كه در حدیث معراج آمده كه جبرئیل از درخت بهشتى سیبى چیده به دست مبارك حضرت رسول داد چون آن را شكافت نورى مشاهده كرد. فرمود اى جبرئیل این نور چیست؟ عرض كرد: هى فى السماء منصورة و فى الارض فاطمة .

از این روایت معلوم می‎شود كه خدا این نام را قبل از ولادت بر آن خانم نهاده و لذا بعد از تولد ملكى بر پیغمبر نازل شد و اسم فاطمه را به زبان آن حضرت جارى ساخت .

اگر چه قبل از این كه این حضرت، فاطمه نامیده شود؛ فاطمه‎هاى دیگرى در اسلام بوده‎اند مانند: "فاطمه" مادر خدیجه و "فاطمه بنت اسد" و "فاطمه بنت زبیر" و "فاطمه بنت حمزه" ولى در اسلام، اول زنی كه فاطمه نامیده شد دختر پیغمبر بود و در هر خانه‎ای كه دخترى به نام فاطمه باشد باعث ازدیاد رحمت و زیادی برکت خواهد بود.

 

معناى فاطمه

لفظ فاطمه مشتق از "فطم" است و در مجمع البحرین گوید: فطیم بر وزن كریم طفلى را گویند كه از شیر مادر، جدا كرده باشند و رضاع وى به نهایت رسیده باشد. در المنجد گوید: فطم الحبل: قطعه .

در عیون الاخبار از حضرت زهرا(علیها‎السلام) روایت می‎كند كه پیغمبر فرمود: من فاطمه را فاطمه نامیدم براى آن كه خداوند او و دوستان او را از آتش جدا فرموده و عبارت روایت اینست كه: قال رسول الله سمیتها فاطمة لان الله فطمها و فطم من احبها عن النار .

حضرت رسول اکرم فرمودند: مردم در حكمرانى حریص می‎شوند با آن كه عاقبت آن افسوس و پشیمانى است پس آن وقت طفل شیرى در آسایش و راحتی است و آن كه از شیر گرفته شده در زحمت و مشقت خواهد بود. شاید در این روایت فاطمه است كه از شیر گرفته شده معنى دارد.

و نیز در حدیث دیگر فرمود: بهترین امت من كسى است كه جوانى خود را در طاعت خدا صرف نماید و از لذات دنیا خود را جدا نماید. در این خبر فطم به معنى جدا شدن آمده و آنچه از اخبار استفاده می‎شود اینست كه وجه تسمیه آن مخدره به فاطمه یكى از وجوه زیر است:

1- او را فاطمه گفتند لانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دینا و حسبا، چنانچه مفاد خبر صادقین در بحارالانوار است .

فاطمه(سلام الله علیها) مقامات عالیه نفسانیه و فضائل عقلانیه را دارا بود و در كودكى كمال بزرگى را داشت كه در میان تمام زنان دنیا وجود نداشت، لذا پدرش او را سیده نساء عالمین خواند، بلكه درباره ایشان فرمود: انها اشرف من جمیع الانبیاء و المرسلین عدا ابیها خاتم النبیین؛ از همه اینها غیر از پدرش برتر بود و در شرافت زندگى به درجه‎اى رسید كه دست دیگران به آن پایه نرسد.

2- در علل الشرایع از حضرت باقر(علیه‎السلام) روایت كرده كه فرمود: لما ولدت فاطمة اوحى الله تعالى ملك فانطلق به لسان محمد فساماها فاطمة قال انى فطمتك بالعلم و فطمتك عن الطمث قال (علیه‎السلام) والله لقد فطمها الله تبارك و تعالى بالعلم و عن الطمث بالمیثاق .

در این حدیث چهار مطلب ذكر شده است :

- ملكى اسم فاطمه را بر زبان پیغمبر جارى نمود.

- فطام فاطمه به علم به این معنى كه فطمتك بالعلم؛ یعنى ترا به علم شیر دادم تا بى نیاز از دیگران شدى یا آن كه ترا به سبب علم از جهل جدا كردم و یا بریدن تو از شیر مقرون به علم بود.

- فطام از طمث به این معنى است كه فاطمه مثل زنان دیگر خون حیض نمى‎بیند.

شیخ صدوق می‎نویسد كه روز قیامت لواء شفاعت به دست فاطمه زهرا داده می‎شود تا از ذراره (فرزندان) و دوستانش شفاعت كند.

- كلام امام باقر(علیه‎السلام) است كه به قسم خوردن با ضمیمه میثاق خبر از قول حضرت رسول اکرم داده و قسم خوردن امام باقر به جهت آنست كه دیگران گمان نكنند امام باقر درباره مادرش زهرا مبالغه می‎كند بلكه عین حقیقت را بیان فرموده است.

 

علم حضرت فاطمه(علیهماالسلام)

كلینى در كافى خبرى از "ابوالبصیر" نقل می‎كند که: خدمت امام صادق(علیه‎السلام) شرفیاب شدم؟ عرض كردم می‎خواهم از شما سئوالى بپرسم آیا اینجا كسى هست كه كلام مرا بشنود؟ حضرت فرمود هر چه به خاطرت رسیده بپرس. گفتم قربانت گردم شیعیان شما با هم گفتگو می‎كنند كه رسول خدا بابى از علم به على تعلیم فرمود كه از آن هزار باب گشوده شد، حضرت فرمود پیغمبر هزار باب از علم به على آموخت كه از هر بابى هزار باب گشوده شد.

ابوبصیر تعجب كرده گفت: این عمل عمده‎ و بزرگی است به این معنى كه بالاتر از این معنا و مرتبه، هیچ مرتبه علمى دیگرى نیست. پس حضرت قدرى فكر كردند. بعد فرمود كه آن علم عمده‎اى بود ولى نه آنقدر عمده كه تو خیال می‎كنى. بعد حضرت فرمود: نزد ما آل محمد جامعه است و مخالفان ما چه می‎دانند كه جامعه چیست؟

ابوبصیر گفت: قربانت گردم جامعه چیست؟ فرمود طوماریست كه هفتاد ذراع است، به ذراع رسول خدا كه آن حضرت به على(علیه‎السلام) فرموده و على نوشته است تمام حلال و حرام و تمام چیزهائی كه مردم به آنها محتاجند، حتى تفاوت در خراشی كه در بدن دیگرى وارد آورد در آنست. سپس حضرت، دست ابابصیر را فشرده فرمود: حتى این را هم نوشته است.

ابابصیر گفت: بخدا قسم این علم عمده است. حضرت فرمود: عمده می‎باشد ولى نه آنقدرها كه تو گمان كرده‎اى. مجددا ساعتى حضرت تامل فرمودند. بعد فرمود: نزد ما جفر است ولى مردم چه می‎دانند جفر چیست؟ عرض كردم بفرمائید كه جفر چیست؟ حضرت فرمود ظرفى است از پوست كه علم تمام انبیاء و اوصیاء و علمائی كه از بنى اسرائیل مرده‎اند تا كنون در آن ثبت و ضبط شده است، ابونصیر از روى تعجب گفت: ان هذا هوالعلم، این علم مهمى است، حضرت فرمود: انه لعلم و لیس بذلك، بلى این علم است ولى نه آنطور كه تو تصور نمودى .

پس حضرت قدرى تامل فرمودند بعد گفتند: و ان عندنا لمصحف فاطمه و ما یدریهم ما مصحف فاطمة .

در نزد ما مصحف فاطمه می‎باشد و مردم چه می‎دانند كه مصحف فاطمه چیست؟ عرض كردم مصحف فاطمه چیست؟ امام فرمود: مثل قرانكم هدا ثلث مرآت و الله ما فیه من قرانكم حرف واحد؛ آن مصحف سه برابر این قرآنست و بخدا قسم یك حرف از قرآن هم در آن نیست كه مكررات قرآن باشد بلكه علومى است كه خداوند به فاطمه زهرا تعلیم فرموده و این مصحف و جفر و جامعه تا روز قیامت نزد ما هست .

در علل الشرایع در حدیث مفصلى از اباذر نقل می‎كند كه فاطمه قسیم بهشت و جهنم است و این بالاترین مقام براى حضرت فاطمه زهرا(علیها‎السلام) می‎باشد.

3- در عیون الاخبار از حضرت زهرا(علیها‎السلام) روایت می‎كند كه پیغمبر فرمود: من فاطمه را فاطمه نامیدم براى آن كه خداوند او و دوستان او را از آتش جدا فرموده و عبارت روایت اینست كه: قال رسول الله سمیتها فاطمة لان الله فطمها و فطم من احبها عن النار .

در روایت است كه فرداى قیامت فاطمه دوستان خود را از صحراى محشر جمع می‎كند و به بهشت می‎برد مانند مرغى كه دانه را از غیر دانه تمیز می‎دهد و برمی‎دارد.

 

پرچم شفاعت در قیامت به دست حضرت فاطمه(علیهاالسلام)

درباره این كه روز قیامت لواء و پرچم شفاعت بدست حضرت فاطمه(علیهالسلام) داده خواهد شد و شفیعه مطلق عرصه محشر است آیات و اخبار متواتری وارد شده است .

در روایتى آمده كه روز قیامت لواء احمد را بدست فاطمه می‎دهند جاى دیگر دارد كه روز قیامت اول دیوان محاسباتی كه گشوده می‎شود دیوان حساب انتقام فاطمه از دشمنان اوست .

در انوار نعمانیه است كه در تفسیر آیه: "و اذا المودة سئلت باى ذنب قتلت"؛ انتقام قتل محسن سقط شده است .

شیخ صدوق می‎نویسد كه روز قیامت لواء شفاعت به دست فاطمه زهرا داده می‎شود تا از ذراره (فرزندان) و دوستانش شفاعت كند. علامه مجلسى در احادیث معراج نقل می‎كند كه پیغمبر فرمود: در شب معراج كاخى رفیع در بهشت دیدم كه وصف فراوانى از آن می‎كنند، پرسیدم این كاخ از كیست؟ گفتند مخصوص فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله) است كه پس از شفاعت دوستان به این كاخ نزول اجلال می‎فرماید.

در علل الشرایع در حدیث مفصلى از اباذر نقل می‎كند كه فاطمه قسیم بهشت و جهنم است و این بالاترین مقام براى حضرت فاطمه زهرا(علیها‎السلام) می‎باشد.

ابن شهر آشوب می‎نویسد در ذیل سوره هل اتى وارد شده كه فاطمه در باب بهشت مى‎ایستد و هفتاد هزار حوریه با او هستند و دوستان خود را به بهشت می‎برد و با لواء شفاعت به بهشت وارد می‎گردد تا در بهشت جای گیرد و آنجا هم فاطمه زن منحصر بفرد امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) است .

بریدن و قطع شدن فاطمه از بدی‎ها همان مقام عصمت است كه آن خانم داشته است و دلیل بر این معنى آیه تطهیر است.

4- چهارمین وجه تسمیه آن حضرت به فاطمه اینست كه در بحارالانوار از حضرت صادق(علیه‎السلام) روایت می‎كند كه حضرتش فرمود: آیا می‎دانى تفسیر فاطمه چیست؟ عرض كردم به من خبر دهید. فرمود فاطمه شد به علت آن كه از شر و بدی‎ها بریده شد و عادت زنانگى هم مثل سایر زنان نداشت .

امام صادق(علیه‎السلام) فرمود: اتدرى اى شىء تفسیر فاطمة قال فطمت عن الشر .

بریدن و قطع شدن فاطمه از بدی‎ها همان مقام عصمت است كه آن خانم داشته است و دلیل بر این معنى آیه تطهیر است. اگر كسى بگوید مریم هم مقام عصمت داشت، فاطمه(علیهاالسلام) هم مقام عصمت داشت پس فرق این دو چیست؟ در پاسخ می‎گوییم خداوند مقام عصمت مریم را در قرآن معلوم نكرده ولى مقام عصمت حضرت زهرا معلومست چون آیه تطهیر درباره پنج تن نازل شده، معلوم می‎شود بقدرى مقام عصمت حضرت زهرا بلند بوده كه خداوند کنار پیغمبر و على و حسنین (علیهم‎السلام) ذكرش می‎فرماید.



:: موضوعات مرتبط: مادر امام حسین(ع)


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 16:52 | نویسنده : میلاد |

تعداد یاران امام بنا بر نظر مشهور، 72 نفر بود؛ امّا آمارهای دیگری نیز همچون 79، 90، 139، 217، و 288 نفر نیز نقل شده‌اند که به نظر مصنّف این کتاب، تعداد  139 نفر درست است که 106 نفر از غیر بنی‌هاشم و 33 نفر از بنی‌هاشم بودند؛ البتّه طبق نظری 72 نفر شمار شهدایی بودند که از مدینه همراه امام ـ علیه‌السّلام ـ بودند و بقیه بعداً به امام اضافه شدند.

در این میان وقتی حر فهمید قضیه جنگ جدّی است، از کار خود پشیمان شد و به صورت مخفیانه به همراه پسرش به امام ـ علیه‌السّلام ـ پیوست و امام ـ علیه‌السّلام ـ نیز توبه آن‌ها را پذیرفت. سپس حر روبه‌روی لشگر کفر ایستاد و آن‌ها را سرزنش کرد. آن‌ها حر را تیرباران کردند و حر برگشت.

عمر سعد برای آن که افتخار شروع جنگ را داشته باشد، تیری به طرف لشگر امام ـ علیه‌السّلام ـ انداخت و جنگ گروهی آغاز شد. در این جنگ تعداد 50 نفراز سربازان امام ـ علیه‌السّلام ـ به شهادت رسیدند. پس از آن، جنگ تن‌به‌تن و دو نفره و چند نفره شروع شد که به این شرح است:

 

1. شهادت حر

او جنگ نمايانی كرد و پس از كشتن تعدادی از افراد دشمن، چون اسبش خسته شده بود، پياده جنگيد و بعد از به‌هلاكت‌فرستادن چهل و چند نفر شهيد شد. (در ضمن، فرزند حر نیز قبل از او در جنگ تن به تن شهيد گردید)؛

 

2. شهادت مسلم ابن عوسجه و حبیب ابن مظاهر

این دو یار صمیمی و قدیمی، پیرمردانی بودند که در کوفه زندگی می‌کردند.

امام ـ علیه‌السّلام ـ با نامه‌ای از جبیب دعوت کرد تا به کربلا بیاید و او به همراه خود، مسلم و افراد دیگری را (در تاریخ نگار روز 6محرم هم به این مطلب اشاره شد) فرمان امام ـ علیه‌السّلام ـ  را اجابت کردند. در روز عاشورا، ابتدا مسلم شهید شد و بعد حبیب قبل از نماز ظهر به او پیوست.

پیرمرد دیگری که حبیب او را نیز به همراه خود آورده بود، انس ابن حارث کابلی بود. او از یاران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در جنگ بدر و حنین بود که روز عاشورا در نهایت پیری با ابروانی سفید که روی چشمانش افتاده بود به کمک امام ـ علیه‌السّلام ـ آمد و هجده نفر را کشته و سپس شهید شد.  
 

3. جنادة ابن حارث انصاری
اهل مدینه بود و در کنار امام ـ علیه‌السّلام ـ جنگید تا شهید شد. پس از او پسرش به جنگ دشمن رفت و شهید گردید. بعد از شهادت پسر، سر او را به طرف مادرش انداختند که او آن را سوی دشمن انداخت؛ مثل مادر وهب که در روز پنجم به آن اشاره شد. سپس مادرش وارد جنگ شد و دو نفر را کشت که امام ـ علیه‌السّلام ـ او را به خیمه برگرداند.


4. جون، غلام ابوذر
حالا غلام امام ـ علیه‌السّلام ـ شده بود. وقتی اجازه برای جنگ خواست، امام ـ علیه‌السّلام ـ او را آزاد کرد و اجازه نداد. او پس از اصرار فراوان اجازه گرفت و 25 نفر را کشت و شهید شد.
 

5. حجّاج ابن مسروق
اذان‌گوی امام ـ علیه‌السّلام ـ بود که در جنگ تن‌به‌تن شهید شد.
 

6. هفهاف ابن مهند
یکّه‌سوار و دلاور شیعه و از ملازمان علی ـ علیه‌السّلام ـ در جنگ‌های ایشان بود که پس از شهادت امام ـ علیه‌السّلام ـ به کربلا رسید و چون کار را تمام شده دید، شمشیر کشید و به لشگر دشمن حمله کرد. عدّه زیادی از دشمنان را کشت و ظالمان وقتی دیدند به تنهایی از پس او برنمی آیند، از هر سو به او حمله کردند و با محاصره او را به شهادت رساندند.
 

7. سوید ابن عمرو
پیرمردی بود که در اثر شدّت جراحات بی‌هوش شد و وقتی به هوش آمد که امام ـ علیه‌السّلام ـ شهید شده بود. دوباره خنجر به دست گرفت و جنگید تا شهید گردید و او آخرین شهید کربلا بود.
 

شهدای بنی‌هاشم
1. حضرت علی اکبر
سن ایشان را از 18 سال تا 27 سال نقل کرده‌اند. وقتی که امام ـ علیه‌السّلام ـ به او اجازه میدان داد، امام ـ علیه‌السّلام ـ خدا را شاهد گرفت که «خدایا تو شاهدی که شبیه‌ترین مردم به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را سوی میدان می‌فرستم.» او 120 نفر را کشت. سپس برگشت و تقاضای آب کرد. امام ـ علیه‌السّلام ـ در جواب فرمودند: «صبر کن! به زودی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ تو را سیراب خواهد کرد.» بعد از آن امام انگشتری خود را به او دادند تا بمکد و کم‌تر احساس تشنگی کند. او بعد از جنگ نمایانی شربت شهادت نوشید.
 

2. حضرت قاسم ابن الحسن
نوجوانی بود که هنوز به سن بلوغ  نرسیده بود؛ ولی آن قدر بزرگ بود که مرگ را از عسل شیرین‌تر می‌دانست. او در حال شهادت، زیر سم اسب‌ها قرار گرفت و در آغوش امام ـ علیه‌السّلام ـ به شهادت رسید.
فرزند دیگر امام حسن ـ علیه‌السّلام ـ در کربلا «حسن مثنی» است که تازه با فاطمه، دختر امام حسین ـ علیه‌السّلام ـ  ازدواج کرده بود. او پس از آن که 17 نفر از دشمن را کشت، بی‌هوش شد. بعدها کسی او را درمان کرده و راهی مدینه نمود.


4. عبدالله اصغر
فرزند دیگر امام حسن ـ علیه‌السّلام ـ بود که او وقتی حضرت ـ علیه‌السّلام ـ را تنها دید، به قتلگاه رفت و پس از آن که دستش قطع شد، در آغوش حضرت ـ علیه‌السّلام ـ شهید شد.
 

4. عون و محمد
دو فرزند نوجوان حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ بودند که به دستور پدرشان برای یاری امام ـ علیه‌السّلام ـ آمده بودند. وقتی اجازه گرفتند، راهی میدان شده و ابتدا محمّد و سپس عون به شهادت رسیدند.
 

5. حضرت عبّاس
وقتی حضرت ابوالفضل ـ علیه‌السّلام ـ 34 ساله بزرگترین یار امام در بین بنی‌هاشم و پرچمدار امام ـ علیه‌السّلام ـ تقاضای رفتن به میدان کرد، ایشان فرمود: «طفلان تشنه‌اند. اول آبی بیاور. بعد روانه میدان شو.»

پس از آن که برادران حضرت عباس ـ علیه‌السّلام ـ به نام‌های عبدالله، عثمان، و جعفر شهید شدند، هنگامی که آن حضرت روانه فرات شدند، 4000 نفر از دشمنان او را محاصره کردند. او با کشتن80 نفر محاصره را شکست و خود را به آب رساندند؛ امّا از آن نیاشامیدند؛ چون به یاد تشنگی امام ـ علیه‌السّلام ـ و طفلان افتاده بودند. مشک را پر از آب کرد و راهی خیمه‌ها شدند. در راه، ابتدا دست راستش و سپس دست چپش را قطع کردند؛ سپس با عمود آهنینی که بر فرقش زدند، او را به زمین انداختند و ایشان در این حال امام ـ علیه‌السّلام ـ را صدا زدند و حضرت ـ علیه‌السّلام ـ به کمک او آمدند و او در آغوش حضرت ـ علیه‌السّلام ـ شهد شهادت نوشیدند.
 

6. عبدالله رضیع
کودکی بود که در روز عاشورا به دنیا آمد. هنگامی که امام ـ علیه‌السّلام ـ می‌خواستند به میدان بروند، او را بوسیدند و او در آغوش امام ـ علیه‌السّلام ـ با تیر دشمن شهید شد.
 

7. علی اصغر
مشهور است که شش ماهه بود. حضرت او را به سوی لشگر دشمن آورد تا برایش طلب آب کند؛ امّا ظالمان با زدن تیر سه‌شعبه به گلویش او را به شهادت رساندند.
 



 8. حضرت امام حسین ـ علیه‌السّلام ـ

بعد از این که همه یاران امام ـ علیه‌السّلام ـ به شهادت رسیدند، امام ـ علیه‌السّلام ـ در نوبت‌هایی با اهل‌بیت، حضرت سجاد ـ علیه‌السّلام ـ، حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ و دیگران وداع کردند که هر کدام جانسوزتر از دیگری بود؛ سپس امام ـ علیه‌السّلام ـ به سراغ لشگر دشمن آمده و بار دیگر برای اتمام حجّت خود را معرّفی کردند و از لشگر ظلم در مورد خود گواهی گرفتند که همه او را می‌شناسند.

امام در جنگ تن‌به‌تن با شجاعتی وصف‌ناپذیر یک‌یک آن‌ها را به درک واصل کردند تا این که در اثر تشنگی و خستگی زیاد ایستادند تا کمی استراحت کنند. ظالمی با سنگ سر ایشان را زخمی کرد و وقتی امام ـ علیه‌السّلام ـ برای پاک‌کردن خون سرشان پیراهن را بالا آوردند، ظالم دیگری تیر بر سینه مبارکشان زد.

تیر آن چنان بر پیکر امام ـ علیه‌السّلام ـ فرو رفت که ایشان تیر را از پشت بیرون آوردند و خونشان مانند ناودان جاری شد. در این هنگام ضعف بر بدنشان غلبه کرد و ایشان در جای خود بودند و حرکت نمی‌کردند. ظالمان هم از ترس این که قاتل اصلی حسین ـ علیه‌السّلام ـ باشند، مدّتی طولانی جلو نیامدند تا آن که شمر ملعون کار با 12 ضربه سر ایشان را از بدن جدا کرد. لعنت خدا بر شمر و همه ظالمان به اهل بیت ـ علیهم ‌السّلام ـ.

تلخیصی از سوگنامۀ آل محمد، محمّدی اشتهاردی



:: موضوعات مرتبط: زندگانی امام حسین‏(ع‏)‏


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 16:50 | نویسنده : میلاد |

به جهت این که ممکن است این شبهه به شما دوست عزیز هم رسیده باشد جوابیه مناسبی را برای آن تهیه کرده ایم که کذب مدعای این دشمنان را روشن می کند. امید است با تلاش همه جانبه در راه تبلیغ تشیع و دفاع از حریم معصومین علیهم السلام راه را برای نشر این گونه اکاذیب ببندیم.


ابتدا به طرح شبهه می پردازیم و سپس جوابها را می آوریم.



صورت شبهه: متنی در کتاب سفینه البحار نوشته حاج شیخ عباس قمی صفحه 164 از قول حسین بن علی آمده است:  که ترجمه آن چنین است:


ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهترو بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد ، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.


پاسخ به این شبهه را در قالب چند نکته بیان می کنیم که با در کنارهم گذاشتن مجموع این نکات پاسخ کامل می شود.


1- در فرهنگ عرب به همه افراد غیر عرب گفته می شده "عجم" مثل خود ما ایرانی ها که به همه افراد غیر ایرانی می گوییم "خارجی" امامنظور ما فقط اعراب نیستند بلکه همه غیر ایرانی ها هستند به همین گونه در عرب هم کلمه عجم به معنی غیر عرب است در صورتی که اشکال کننده آن را به معنی ”ایرانی” ترجمه کرده است!! که این غرض ورزی او را می رساند.


2- اشکال کننده آنقدر نسبت به متون حدیثی بی اطلاع بوده است که نمی دانسته در روایات مربوط به اعتقادات وقتی گفته می شود اباعبد الله منظور امام صادق علیه السلام هستند که در این حدیث هم همینطور است و این حدیث از ایشان صادر شده است نه از امام حسین علیه السلام !!


3- عبارت حسین بن علی که در بالای متن آورده شده نوشته خود اشکال کننده است و نه جزو متن کتاب!!


4- اشکال کننده کلمه ”بیان” را که در ابتدای خط دوم متن مذکور آمده را به ”روشن است” ترجمه کرده در صورتیکه مطالعه کنندگان کتب حدیثی می دانند که در کتبی مانند سفینه البحار که در واقع خلاصه کتاب بحارالانوار مرحوم مجلسی است وقتی کلمه "بیان" آورده می شود یعنی این که نویسنده اصلی کتاب- در این جا منظور مرحوم مجلسی است- این طور فرموده است و در واقع وقتی کلمه "بیان" نوشته می شود نوعی نقل قول از نویسنده اصلی کتاب است. پس در این جا توضیح علامه مجلسی در مورد این حدیث توسط شیخ عباس قمی آورده شده. شبهه کننده در واقع توضیح علامه مجلسی را تغییر داده و به جهت غرض ورزی خود به غلط ترجمه کرده که” روشن است هر عربی از هر ایرانی بهترو بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ”!!


در حالیکه علامه مجلسی در توضیح این روایت از قول خود معصومین توضیح می دهد که منظور از عرب در این روایت دوستان اهل بیت و معتقدین به ولایت ایشان است حتی اگر عجم و غیر عرب باشند و منظور از عجم دشمنان ایشان و منکرین ولایت ائمه هستند حتی اگر عرب باشند و فرموده اند که ملاک دوستی اهل بیت عرب بودن یا نبودن نیست بلکه ملاک اعتقاد داشتن به اصل ولایت ائمه است. پس طبق توضیح علامه مجلسی که خود او این حدیث رانقل کرده منظور از این حدیث این نیست که عجم ها به خاطر عرب نبودنشان دشمن ائمه هستند.


5- اگر در متن عربی دقت کنید در ادامه جمله ای که در جواب شماره چهار ترجمه آن را گفتیم آمده است که ”سوء رأی الثانی فی الاعاجم” که این جمله در ترجمه اشکال کننده نیامده است!! اما ترجمه این جمله این است ” اشتباه رای عمربن خطاب (دومی) در مورد غیر عربها” لذا ادامه متن بعد از این جمله برمی گردد به عقیده عمر بن خطاب در مورد عجم ها نه عقیده امام حسین علیه السلام!!


6- در این جا باز هم اشکال کننده بی سوادی خود را به رخ همگان کشیده است! چراکه کلمه ”قب” که در پایان این جمله آمده است به معنی این است که متن از این جا به بعد مربوط به کتاب مناقب ابن شهر آشوب است که مترجم اشتباها در ترجمه خود این جملات را ادامه حدیث کتاب بحار الانوار دانسته غافل از اینکه این قسمت، از کتاب دیگری است!!(قب به اختصار اشاره به کتاب مناقب دارد)


7- در این بخش که از کتاب مناقب آمده گفته شده که وقتی اسرای ایرانی را - بعد از فتح ایران توسط سپاه عمر که برخلاف نظر امام حسن و امام حسین و امیرالمومنین علیهم السلام به ایران حمله کرده بود - به مدینه آوردند عمر می خواست که زنان آنها را بفروشد و مردانشان را به عنوان بردگان عرب برگزیند که افراد ضعیف و علیل و پیر را در طواف خانه خدا بر دوش خود سوار کنند و طواف دهند ! ( دقت کنید که عمر و سپاهیانش چه برخوردهای وحشتناکی با ایرانیان داشته اند، و عمر با این لشکر کشی خود نه تنها به اسلام خدمت نکرد و در جهت تبلیغ اسلام قدمی بر نداشت بلکه صورتی زشت و خشن نیز در اذهان مردم ایران از اسلام بر جای گذاشت و در واقع به اسلام و به دنبال آن به اعتقادات مردم ایران خیانت کرد)


-       از اینجا به بعد به بررسی عبارات ادامه این مطلب و دیگر مطالب مطرح شده از ائمه در مورد عجم ها و فضیلت آنان می پردازیم تا روشن شود که علی رغم ادعای گوینده شبهه مبنی بر نفرت ائمه از عجم ها ، اتفاقا معصومین نسبت به عجم ها نظر خاصی داشته اند و از آنان به نیکی یاد کرده اند.


8- در ابتدای همین متن که در عکس هم آمده می توانید بخش پایانی حدیثی را که ازقول امام صادق علیه السلام از تفسیر قمی در مورد عجم ها آمده است ملاحظه کنید. که فرموده اند قرآن اگر بر عجم ها نازل شده بود عربها به آن ایمان نمی آوردند ولی وقتی بر عربها نازل شد عجم ها بر آن ایمان آوردند که این فضیلت قوم عجم است بر عرب. شبهه کننده به این عبارت که در بیان فضیلت عجم بر عرب صحبت کرده اعتنایی نکرده و از ترجمه آن خودداری نموده است. این حدیث و احادیث دیگری که در ادامه خواهیم آورد همه و همه نوع دید ائمه اطهار را نسبت به عجم ها بیان می کند که کاملا مغایر با مدعای شبهه کننده است.


9- در قضیه سوء رای دومی یعنی عمر در باره عجم ها از کتاب مناقب که توضیح آن در پاسخ 5 آمد ، در ادامه آمده که امیرالمومنین علیه السلام از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در اعتراض به حرکت عمر فرموده اند: افراد کریم یک قوم را تکریم کنید حتی اگر با شما مخالفت کرده باشند و این ایرانیان افراد کریم و حکیم و دانایی هستند که بر ما سلام کرده اندو و به اسلام تمایل پیدا کرده اند پس باید آنان را تکریم کنید.


در این جا هم می توانید مخالفت امیرالمومنین علیه السلام را با رای عمر ببینید و قضاوت کنید کسی که با ایران و ایرانیان دشمن بوده ائمه بوده اند یا عمر و پیروانش؟!


10- در صفحه 166 همین کتاب حدیثی است به نقل از کتاب غیبت نعمانی از امیر المومنین علیه السلام که فرموده اند: گویا عجم ها را می بینم که در مسجد کوفه چادر بر پا کرده اند و به مردم قرآن می آموزند به همان ترتیبی که در واقع به پیامبر نازل شده است...


11- باز در همین صفحه حدیث دیگری از قول امام جعفر صادق علیه السلام آمده که برخی از 313 نفر اصحاب خاص امام زمان علیه السلام از عجم ها هستند...


12- در همین صفحه حدیث بعدی که حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک خود آورده از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که اگرایمان از ثریا- که مکان بسیار بالایی در آسمان است- آویخته شده باشد مردانی از عجم به آن دست می یابند.


13- و احادیث دیگری که در صفحات بعدی آمده که باز از حمایت ائمه از عجم ها حکایت دارد و تصریح می کند که پیروان خلیفه دوم مثل معاویه بر این روش عمر مبنی بر بدرفتاری با عجم ها اصرار داشته اند.


در پایان این گونه نتیجه گیری می کنیم که این شبهه در واقع یک تحریف در متن و معنای حدیث است که بامقایسه توضیحات شبهه کننده با متن خود کتاب و احادیث دیگر به راحتی می توان از قصد شوم شبهه کننده پرده برداشت.


اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت وبایعت و تابعت علی قتله...



:: موضوعات مرتبط: امام حسین و دیگر ملت ها

 

 

برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 16:49 | نویسنده : میلاد |

نزلت معلم معارف دینی

در فرهنگ اسلامی به علم و علم آموزی اهمیت فوق العاده ای داده شده است؛ به گونه ای که علی علیه السلام تصریح می کنند: «هرکس به من حرفی بیاموزد مرا بنده خود ساخته است». و نقل می کنند وقتی عبدالرحمن سلمی، معلم یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام ، به او سوره حمد را آموخت امام حسین علیه السلام هدایای به او دادند که چنین عملی در مقابل چنان کاری تا به آن روز از کسی دیده نشده بود. بعضی از افرادی که چنین بخششی را از آن حضرت دیدند. به او اعتراض کردند که پاداش مورد استحقاق این معلم بسیار کم تر از آن مبلغی بود که شما به او عطا فرمودید. امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمودند: «این مقدار پاداش در برابر آنچه او به فرزند من آموخته بود، بسیار ناچیز است. ارزش کار معلم بسیار بیشتر از این مقدار هدایاست».

ضرورت تفکر در امر دنیا و مرگ

امام حسین علیه السلام به پیروان خود توصیه می کنند در سرگذشت دیگران که پیش از این در دنیا بودند و در رفاه و آسایش زندگی می کردند تأمل کنند و همواره به یاد مرگ باشند چرا که این کار انسان را از گناه باز می دارد. آن حضرت می فرمایند: «ای فرزند آدم، کمی اندیشه کن و به خطاب به نفس خود بگو: پادشاهان و صاحبان دنیا و جهان داران گذشته کجایند؟ آنهایی که شهرها بنا کردند و نهرها را جاری کردند و... و سرانجام با بی میلی از همه آنها جدا شده، از دنیا رفتند و همه را برای دیگران به ارث گذاشتند. ما هم روزی مثل آنها همه چیز را به دیگران وا گذاشته، به آنها خواهیم پیوست. ای فرزند آدم، هنگامی را به یاد آور که با مرگ دست و پنجه نرم می کنی و در قبر پهلو به زمین می گذاری و در پیشگاه خدا تمام اعضای بدنت علیه تو گواهی خواهند داد و رازهای پنهان آشکار شده، ترازوهای عدالت برقرار می شود».

سفارش هایی به گناه کاران

روزی شخصی خدمت امام حسین علیه السلام آمد و عرض کرد: ای پسر رسول خدا، من فرد گناه کاری هستم و توانایی دست برداشتن از گناه را ندارم. با این حال از شما درخواست دارم که مرا موعظه کنید. امام حسین علیه السلام فرمودند: «ای مرد، هرچه می خواهی بکن اما قبل از انجام دادن گناه چند چیز را رعایت کن: اول این که از رزق و روزی خداوند نخور، آن گاه هرکاری می خواهی انجام بده؛ دوم آن که از ملک خدا بیرون برو بعد هرچه دوست داری گناه کن؛ سوم آن که در جایی برو که خداوند تو را نبیند؛ چهارم، هرگاه ملک الموت خواست روح از بدنت جدا کند و جانت را بگیرد او را از خود دور کن؛ پنجم این که وقتی مالک دوزخ تو را به سوی آتش می برد اگر می توانی از کار او جلوگیری کن و وارد آتش جهنم نشو. در آن صورت هرچه می خواهی گناه کن».

اقسام عبادت کنندگان

همانند سایر اصناف مردم، عبادت کنندگان نیز با هم دیگر فرق می کنند. امام حسین علیه السلام در روایتی اقسام عبادت کنندگان را به سه گروه تقسیم می کنند و می فرمایند: «گروهی از مردم به امید پاداش و رسیدن به نعمت های بیشتر، از جمله وارد شدن به بهشت، خدا را عبادت می کنند. این از نوع عبادت سوداگران است. گروهی دیگر از ترس عذاب الهی به بندگی و عبادت مشغول می شوند. این، عبادتِ بردگان است. اما گروهی به جهت شکرگزاری و قدردانی از نعمت های الهی و تسلیم در برابر عظمت خداوند او را عبادت می کنند. این، عبادتِ آزادگان است و بهترین نوعِ عبادات همین نوع بندگی و عبادت است».

اقسام برادران دینی

امام حسین علیه السلام درباره اقسام برادران دینی می فرمایند: «برادران دینی چهار گونه اند: برادری که هم در فکر توست و هم در فکر خویش. این گونه برادران طوری عمل می کنند که همیشه بین شما دوستی برقرار باشد و رشته برادری بریده نشود. برادری هم هست که در دوستی فقط به فکر توست؛ یعنی در محبت کردن به تو به مرتبه ای رسیده است که از طمع دنیوی نسبت به تو و آنچه در دست داری گذشته است و هیچ چیزش را از تو دریغ نمی دارد. اما برادری هم هست که همیشه به فکر خودش است. چنین فردی دشمنی است در لباس دوست، همیشه در انتظار فرصتی است تا بتواند از تو و امکاناتی که در دست توست به نفع خود استفاده کند و حتی از بغض و حسادت نسبت به تو دریغ ندارد. برادری هم هست که نه برای تو سودمند است و نه برای خودش. پس تا می توانی از چنین دوست بی خردی فاصله بگیر».

ارزش دنیا و زرق وبرق آن

امام حسین علیه السلام درباره دنیا و فناپذیری آن می فرمایند: «ای بندگان خدا، از دنیا برحذر باشید. اگر بنا بود دنیا به کسی پایدار بماند یا کسی در دنیا حیات جاوید داشته باشد، پیامبران الهی برای بقا سزاوارتر از همه کس بودند؛ ولی خداوند دنیا را به منظور آزمایش آفریده است و ساکنان آن را برای فنا شدن خلق فرموده که تازه گی های آن رو به کهنگی دارد. نعمت هایش از بین رفتنی و شادی هایش به اندوه تبدیل شدنی اند. دنیا منزلگاهی است موقت که جای سکونت دائم نیست. پس از این دنیا توشه گیرید که بهترین زادوتوشه تقواست... بیچاره کسی است که فریب زرق وبرق این دنیا را خورده، دل به این زندگی فانی و زوال پذیر ببندد. دنیا همیشه کسانی را که با آرزوهای دراز دل به او بسته اند، ناامید کرده کاخ آرزوهایشان را واژگون می سازد».

نکوهش اسراف

نقل می کنند شخصی خانه بسیار مجللی برای خود بنا کرد و امام حسین علیه السلام را برای دیدن خانه اش دعوت کرد تا حضرت پس از بازدید از آن جا در حق صاحب خانه دعای خیری بکنند. حضرت وقتی وارد خانه شدند با تعجب و تأسف نگاهی به اطراف خانه انداختند. آن گاه فرمودند خانه آخرتت را (به سبب اسراف و زیادروی در هزینه ساختمان سازی) ویران ساخته ای؛ در مقابل به آبادسازی خانه دیگری که فناپذیر است پرداخته ای. اگرچه با این کار خودت را در نزد مردم عزیز و بزرگ داشته ای تا مردم به چشم بزرگی به تو نگاه کنند، اما بدان که در نزد اهل آسمان فردی بسیار پست و حقیر محسوب می شوی و همه آنها تو را دشمن می دارند».

سفارش به تقوا

امام حسین علیه السلام در سفارش به تقوا و بیان آثار آن می فرمایند: شما را به رعایت تقوای الهی سفارش می کنم؛ زیرا خداوند برای کسی که تقوای الهی را پیشه خود سازد ضمانت کرده است که احوالش را از آنچه ناخوش می دارد به آنچه دوست می دارد، دگرگون سازد و از آن راهی که هرگز گمان نمی کرد روزی اش را مقرر فرماید. پس بپرهیزید از این که در زمره کسانی باشید که از مردم بر گناهانشان بیمناکند ولی از کیفر گناه و کوتاهی های خود آسوده خاطر یا غافلند. هرگز کسی با فریب و حیله داخل بهشت نمی شود و کسی جز از طریق اطاعت از احکام الهی به کمالاتی که خداوند برای انسان مقدّر کرده است دست رسی پیدا نمی کند».

مرد آزاده کیست؟

امام حسین علیه السلام می فرمایند: «هرآنچه در شرق و غرب آفتاب بر آن می تابد، از قبیل دریا، خشکی، کوه و دشت، همه نزد خداشناسان و اولیای خدا ناچیز و مانند برگشتن سایه است... مرد آزاده این چیزهای پست (زخارف دنیوی را) را به مردم دنیا وا می گذارد؛ زیرا بهای آزادمرد هیچ چیز جز بهشت نیست. پس شما خود را به غیر بهشت نفروشید و کسی که با به دست آوردن مال و مقام ناچیز دنیا خشنود شود، بی شک به پست ترین چیز راضی شده است».

پایبندی به سلام کردن

نقل می کنند مردی به حضور امام حسین علیه السلام رسید و بدون مقدمه و سلام به آن حضرت عرض کرد: «حالتان چطور است؟ خدا عافیتتان دهد!». امام حسین علیه السلام به او فرمودند: «قبل از سخن گفتن سلام کن، بعد سخن بگو. خداوند عافیتت دهد!» آن گاه اضافه کردند: «تا کسی سلام نکرده است به او اجازه سخن گفتن ندهید؛ چرا که سلام کردن هفتاد پاداش دارد که 69 قسمت آن پاداش برای سلام کننده است و تنها یک قسمت برای جواب دهنده است».

میانه روی در دوستی

یکی از رفتارهای زیان بخش عدم رعایت اعتدال در دوستی هاست. چه بسا انسان در نتیجه افراط و تفریط در دوستی موجب رنجش خاطر دوستان خود شود و در نتیجه از آثار و برکات نعمت دوستی محروم گردد. ائمه اطهار علیه السلام در همه امور بر رعایت اعتدال تأکید می فرمودند. حتی در دوستی اهل بیت علیه السلام . امام حسین علیه السلام در روایتی پس از سفارش به دوستی خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، تأکید می فرمایند که در این کار از حدود تجاوز نکنید. آن حضرت می فرمایند: «ما خاندان پیامبر را به شیوه ای که مورد نظر اسلام است دوست بدارید؛ چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: مرا بیش از آنچه سزاوارم ستایش نکنید. خداوند مرا پیش از آن که به پیامبری برگزیند، به بندگی خود برگزید».

گرفتاری دوستان اهل بیت علیه السلام

بسیاری از افراد بر این گمانند که هرکس بیشتر پایبند ارزش های الهی باشد و رفتارهای خود را با احکام دینی تطبیق دهد و همین طور رابطه قوی تری با اهل بیت علیه السلام داشته باشد، حتما باید در رفاه و آسایش و امنیت باشد. در حالی که از مجموعه رهنمودهای اولیای الهی چنین بر می آید که چون انتخاب این مسیر زمینه ساز کمال انسان است و معمولاً کمالات با خواست های نفسانی خود انسان و منافع دیگران در تعارض است، لذا برای انسان مشکلاتی را در پی دارد. بر این اساس همواره ائمه اطهار علیه السلام به پیروان خود یادآوری می کردند که پیروی از اوامر الهی و سیره معصومین علیه السلام خالی از سختی نیست. امام حسین علیه السلام در این باره می فرمایند: «سوگند به خدا بلا و تهیدستی و قتل، بسیار زود دامن گیر دوستان ما می شود. بلاها همانند اسبان تیزتک مسابقات و سیلاب ها آنها را به طور ناگهانی فرا می گیرند». البته این پیشامدها چون قدرت مقاومت و میزان اخلاص و ایمان افراد را افزایش می دهد، در نهایت به سود آنها تمام می شود و میزان محبت آنان را به خدا و اولیای او مشخص می سازد.

شرط سخن گفتن

برای مؤثر واقع شدن سخن شرایط و زمینه هایی لازم است که رعایت آنها موجب نتیجه گیری بهتر و عدم توجه به آنها چه بسا موجب بی تأثیر شدن سخن انسان می شود. امام حسین علیه السلام در این باره می فرمایند: «در آنچه به تو ارتباطی ندارد سخنی بر زبان جاری مکن؛ چرا که ممکن است به سبب آن در روز قیامت باز خواست شوی و حتی در آنچه مربوط به توست سخن مگو، مگر این که جا و موقعیت مناسبی پیدا کنی؛ زیرا چه بسیار سخن گویانی که گرچه به حق سخن گفته اند، اما چون محل و موقعیت آن را در نظر نگرفته اند مورد تمسخر دیگران واقع شده اند».

نکوهش پوشیدن لباس شهرت

گرچه لباس وسیله ای است برای پوشاندن بدن، اما نوع و رنگ و دوخت آن باید متناسب با شخصیت انسان و هماهنگ با آداب و رسوم اجتماعی باشد. بنابراین پوشیدن لباس مندرس و کثیف و همین طور لباس تنگ و نامناسب در فرهنگ اسلامی مذموم است. از جمله اموری که در روایات اهل بیت علیه السلام از آن منع شده لباس شهرت است؛ یعنی لباسی که انسان به واسطه پوشیدن آن انگشت نمای دیگران یا مورد تمسخر آنها واقع می شود. امام حسین علیه السلام در این باره می فرمایند: «کسی که لباس شهرت بپوشد خداوند متعادل در روز واپسین به او بی اعتنایی می کند و از او روی بر می گرداند».

دو نشانه شریف ترین انسان

برخلاف سایر جهان بینی ها ملاک سنجش کمالات آدمی در اسلام، فضیلت های اخلاقی و ارزش های متعالی انسانی است. اموری چون برخورداری از مال و منال و داشتن قدرت اجتماعی و موقعیتِ شغلیِ بهتر و جز آن معیار کمال و میزان تشخیص ارزش واقعی انسان محسوب نمی شود. وقتی از امام حسین علیه السلام سؤال می کنند «شریف ترین مردم کیست؟»، آن حضرت می فرمایند: «کسی که پیش از آن که او را پند دهند از پیشامدها پند گیرد و قبل از آن که دیگران او را نسبت به امور آگاه سازند، در نتیجه تیزهوشی و خودسازی خود بیدار شود و به امور اطلاع پیدا کند».



:: موضوعات مرتبط: سخنان امام حسین(ع)


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 16:47 | نویسنده : میلاد |

ی مهربان ترینِ مهربانان

خداوندا، اگر مرا به گناهان بازخواست کنی، من تو را به کرم و بخششت می خوانم و اگر مرا با خطاکاران در یک جا محبوس سازی، به آنها خواهم گفت که من خدا را دوست می داشتم. ای مولای من، نه اطاعت من به تو سودی می رساند و نه گناهم ضرری را متوجه تو می کند. پس به من آنچه به تو سودی نمی رساند عنایت کن و آنچه به تو ضرری نمی رساند از من ببخشای. به درستی که تو مهربان ترینِ مهربانانی.

ای اوّلین و آخرین امیدم

از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: در روز عاشورا وقتی لشکریان یزید آماده جنگ با امام حسین علیه السلام شدند آن حضرت این گونه با خداوند به راز و نیاز پرداختند: «پروردگارا، در هر سختی و گرفتاری پناه و امیدم تویی و در هر پیشامدی که روی به من می آورد، پشتیبانم تویی. چه بسیار سختی ها که قلب ها را به لرزه در می آورد و چاره سازی را با شکست مواجه می ساخت و دوست بر اثر آن انسان را رها می کرد و دشمن او را شماتت می نمود و من وقتی آن را به تو عرضه داشتم و شکایت آن را پیش تو آوردم، به پاس آن که در حل آن فقط به تو امیدوار بودم، تو به لطف و کرمت در کار من گشایش ایجاد کردی و مشکلم را برطرف ساختی. پس تو صاحب هر نعمت و نیکی هستی و آخرین امید همگان به توست».

مناجات با خدا

خداوندا،... تو مولا و سرور منی. پس به بنده ای که به تو پناه آورده است رحم کن. ای دارنده اوصاف برجسته و متعالی، تکیه گاهم تویی. خوشا به حال کسی که تو مولای او باشی! خوشا به حال کسی که خدمت گزار شب زنده داری باشد و شکایتِ گرفتاری هایش را فقط با خداوند ذوالجلال در میان بگذارد؛ هیچ ناراحتی و مشکلی بالاتر از دوستی خدا نداشته باشد و هرگاه ناراحتی اش را با پروردگار عالم مطرح کند آن را برطرف سازد و هر وقت به گرفتاری مبتلا شد، در دل تاریکی حل آن را از خداوند خواهد و مولایش او را گرامی داشته، به خود نزدیک گرداند.

تقاضا از حضرت حق

الها، چگونه مرا به خودم وا می گذاری در صورتی که از من کفالت فرمودی؟ و چگونه شکست خورم در صورتی که تو یاور منی؟ یا چگونه ناامید شوم در صورتی که تو نوازشگر منی و اکنون به واسطه نیازمندی ام به تو، دست به دامنت گشته ام؟ چگونه با چیزی که هرگز به ناحیه قدس تو نرسد به تو توسل جویم؟ یا چگونه از حال خود به تو شکایتِ چیزی کنم که بر تو پنهان نیست و یا چگونه با گفتارم آن را شرح دهم که آن برایت آشکار است؟ چگونه خواسته هایم را فرو می گذاری در حالی که به درگاه تو آمده ام؟!

طلب رستگاری

بارالها، خود را به تو می سپارم و روی خود را به سوی تو بر می گردانم و کارم را به تو وا می گذارم و رستگاری از هر بدی دنیا و آخرت را تنها از تو طلب می کنم. بارالها، حقا که تو برای من از همه مردم بسنده ای و هیچ کس مرا از تو کفایت نکند. پس مرا در آنچه از آن بیم دارم، از دیگری کفایت فرما و در حل مشکلات و گشایش فروبستگی ها روزنه خروجی نصیب فرما. به راستی که تو می دانی و من نمی دانم و تو می توانی و من نمی توانم و تو بر هر چیز توانایی، به رحمتت ای رحم کننده ترینِ رحم کنندگان.

بارخداوند

بار پروردگارا، از هرچه بیمناکم کفایتم کن و از هرچه تهدیدم می کند نگاهم دار. در جان و دین نگهبانم باش و در سفر حفظم فرما... و در هرچه روزی ام فرمودی برکتم ده. در پیش خود کوچک و خوارم نساز و در چشم مردم عزیز و بزرگم فرما و از شرّ جن و انس سلامتم دار. به سبب گناهانم رسوایم مکن و به کیفر ناخالصی نیّت هایم خوارم مگردان و با کارهای ناشایستم هلاکم منما و نعمت هایت را از من مگیر و به غیر خودت واگذارم مکن... بارالها، خشمت را بر من روا مدار. اگر تو بر من خشم نگیری از خشمِ جز تو باکم نیست؛ بلکه عافیت تو برایم توان بخش تر است... مرا با خشم خود نمیران و قهر خود را بر من فرود نیاور...

تو می دانی

الهی، هرچه قدر بدی ها و کوتاهی ها زبانم را ببندند، کرم و لطف تو مرا به سخن گفتن وامی دارد و هرگاه که اوصاف ناشایسته ام ناامیدم سازند، نیکی های تو امیدوارم می کنند. خداوندا، کسی که خوبی هایش بدی است چگونه بدی هایش بدی نباشد و کسی که حقیقت هایش ادعاست چگونه ادعاهایش ادعا نباشد؟! پروردگارا، تو خود می دانی اگر چه پیوسته طاعت تو را به جا نیاورده ام، ولی شوق و تصمیم آن را همیشه در دل داشته ام.

ای آرزوی من

پروردگارا، مرا بطلب تا به وصالت رسم و به فضلت مرا جذب کن تا یکسره به تو روی آورم. خدایا، امیدم از تو نمی گسلد اگرچه نافرمانی ات کنم و ترسم از تو زدوده نمی شود، اگرچه فرمانت نبرم. معبودا، چگونه ناامید شوم که تو آرزوی منی؟ چگونه خوار شوم که تو تکیه گاه منی؟ خدایا، چگونه دعویِ عزّت نکنم با این که به بندگیِ خود نسبتم داده ای؟... تویی که خود را در هر چیز به من شناساندی. پس تو را در هر چیز نمایان دیدم و تویی که بر هرچیز عیانی. ای آن که با رحمتِ رحمانی خود بر همه عوالم استیلا یافتی، ای آن که با تمام درخشندگی و زیبایی خود جلوه نمودی،... چگونه پنهانی و حال آن که پیدایی؟ چگونه غایبی و حال آن که همه را نگهبانی و در همه جا حاضری؟ به حقیقت بر همه چیز توانایی و ستایش تنها از آن توست.

طلب آمرزش

بارالها، در نعمت و عافیت تو شب را به صبح رساندم. پس خداوندا، بر محمد و آل او درود فرست و نعمت و عافیت خود را بر من کامل گردان و سپاسگزاری ات را روزی من فرما. بارالها، با نور تو ره یافتم و با فضل تو بی نیاز شدم و با نعمت تو صبح و شام کردم. اکنون گناهان من پیش روی توست. از تو آمرزش می طلبم و به سوی تو باز می گردم. آنچه عطا کنی هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند مانع آن شود و آنچه باز داری هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند آن را عطا کند. تو آن ذات دارای همه کمالاتی که هیچ معبود حقیقی جز تو یگانه بی شریک نیست. بارالها، ستایش از آن توست؛ ستایشی که در پی آن آسمان ها به تواضع برای تو بال بیفکند و زمین و زمینیان برای تو تسبیح گویند.

پروردگار

پروردگارا،... تو خدایی هستی که معبودی جز تو نیست. جان های اولیایت را جایگاه اراده و محل مشیّت خود مقرر فرمودی و در افکارشان اوامر و نواهی ات را قرار دادی تا یک لحظه از یاد تو غافل نشوند. آن گاه که اراده امری را فرمایی در افکارشان آنچه خود در آنها به ودیعت نهاده ای به حرکت در می آوری و بر زبانشان آنچه خود به آنها تفهیم کرده ای جاری می سازی. با عقل هایی که تو را خوانده و با حقایقی که به آنان ارزانی داشته ای به سوی تو می خوانند...

هدایت جویی از راه خدا

خداوندا، من از راه هدایتِ تو هدایت می جویم. آنچه امر به رعایتش کرده ای رعایت می کنم. پس مرا از رعایتت خالی ننما و از عنایتت خارج نساز و مرا از فیض رسیدن تأییدت ناتوان قرار نده و از راهی که به وسیله آن به خشنودی تو می رسم خارج نکن. حرکتم را بر اساس روشنگری و راهم را با هدایت و زندگی ام را قرین رشد و تعالی قرار ده تا مرا هدایت کنی و دیگران نیز به وسیله من راهنمایی شوند و در آنچه تو خواهان آن بوده ای و برای آن مرا خلق کرده ای و به سوی آن پناه داده ای، مرا وارد سازی. اولیائت را از این که بوسیله من امتحان شوند در پناه خود گیر و با رحمتت و در نعمتت آنان را امتحان کن؛ امتحانی که سبب برگزیدن و پاک شدن آنها از زشتی ها باشد و مرا به پدران و خویشاوندانِ رستگارم ملحق فرما.

پناهگاه من تویی

پروردگارا، هرکس به پناهگاهی پناه می آورد. پناه من تویی. خداوندا، بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم درود فرست و ندایم را بشنو و دعاهایم را اجابت کن و جایگاهم را قرب خود قرار بده و به گاهِ امتحان مرا از گم راهی به وسیله شیطان باز دار. به حقّ عظمتت که تکذیب انسانی و خیال پردازی های او در آن مؤثر واقع نمی شود و امری هم از آن خالی نیست. تا این که مرا به مشیتت به سوی خود بازگردانی بدون آن که نسبت به تو بدگمان باشم و در رحمتت شبهه کنم. به درستی که تو مهربان ترینِ مهربانانی.

ای مهربان ترین مهربانان

[پروردگارا،] تو آن خدایی که گفتار مؤمنان و کسانی را که عمل صالح انجام می دهند، اجابت کردی تا فضل بیشتری به آنان ارزانی داری. پس مرا از کوچک ترینِ خوانندگان و رغبت کنندگانِ به سویت قرار مده. دعای مرا همان گونه که دعای مؤمنان واقعی را اجابت کردی، به مرحله اجابت برسان و به حق آنان مرا با پاکیزگی ات از پاکیزگان قرار ده و دعا و نمازم را به شایستگی قبول فرما. باقی مانده عمرم و مرگم را پاکیزه قرار ده و مرا در میان بازماندگان باقی مدار و مرا به دعایم حفظ کن و فرزندانم را نیکو دار و با هر چیزی که فرزندان اولیا و مطیعان درگاهت را حفاظت کردی آنان را حراست فرما، به حقّ مهربانی ات ای مهربان ترینِ مهربانان.

به عضمت پرتو جمالت

[خداوندا،] از تو می خواهم، به عظمت پرتو جمالت، که آسمان ها و زمین از آن نور گرفت و تاریکی ها از پرتو آن روشن شد بر محمد صلی الله علیه و آله وسلم و آل او درود فرستی و امر زندگی و دنیای دیگرم را کفایت کنی و تمامی کارهایم را اصلاح فرمایی و مرا یک لحظه به خودم وامگذاری و کار من و خانواده ام را سامان بخشیده، مشکلاتمان را برطرف گردانی و من و آنان را از خزانه های فضل بسیارت که هرگز پایان نمی پذیرند برخوردار سازی... خداوندا، جانم را پرهیزگار و باتقوا ساز؛ چرا که تو مولا و سرپرست وجود من و بهترین کسی هستی که می توانی تمام وجودم را پاکیزه گردانی. خداوندا، راه هدایت را به من نشان ده و تقوا و پرهیزگاری را بر من الهام کن. ...



:: موضوعات مرتبط: سخنان امام حسین(ع)

 

برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 16:47 | نویسنده : میلاد |

دوست دارم هر چی دارم بدم به راه تو حسین

تا که سینه خیز بیام میون بین الحرمین

————————————

السلام ای وادی کرببلا

السلام ای سرزمین پر بلا

السلام ای جلوه گاه ذوالمنن

السلام ای کشته های بی کفن

————————————

کاش بودیم آن زمان کاری کنیم

از تو و طفلان تو یاری کنیم

کاش ما هم کربلایی می شدیم

در رکاب تو فدایی می شدیم

السلام علیک یا ابا عبدالله …

————————————

کربلا لبریز عطر یاس شد. . . .نوبت جانبازی عباس شد

————————————

دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود

دلها همه آماده ی پرواز شود

با بوی محرم الحرام تو حسین

ایام عزا و غصه آغاز شود

————————————

نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز

دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند

ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین

بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند

————————————

دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم

بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم

فردا که کسی را به کسی کاری نیست

دامان حسین اگر نگیرم چه کنم

—– ——————

گویند که در روز قیامت علمدار شفاعت زهراست . . . علم فاطمه دست قلم عباس است.

————————————

پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است ؟

آهی کشید و گفت ماه محرم است…

————————————

باز محرم رسید، ماه عزای حسین

سینه‌ی ما می‌شود، کرب و بلای حسین

کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه

تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین

————————————

فرشته‌ها از امشب صبوی غم می‌نوشن

دوباره اهل جنت پیرهن سیاه می‌پوشن

————————————

با آب طلا نام حسین قاب کنید

با نام حسین یادی از آب کنید

خواهید مه سربلند و جاوید شوید

تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید

فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد

————————————

باز محرم شدو دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکست

باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست

آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست

قاسم ولیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست

محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است

————————————

هر دم به گوش می رسد آوای زنگ قافله ، این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله .

حلول ماه محرم ، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسلیت باد . التماس دعا

—————– ——————

نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 16:45 | نویسنده : میلاد |

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 16:19 | نویسنده : میلاد |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 16:11 | نویسنده : میلاد |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • تک جوک